اين متن هم نوشته ي خودمه و اميدوارم دوست داشته باشيد . هرگونه كپي برداري غير قانونيه
--------------------------------------------------------------------------------------
دست هايم امروز بوي خسته گي ميدهند
شكايت ميكنم
غر ميزنم
و ياد اهنگ معروف مي افتم : امشب در سر شوري دارم.. امشب در دل
دست و پا ميزنم ميان ارزوهايي كه
دردي از دردهايم دوا نميكنند.....
گاهي چشم هايت را ميبندي
و فكر ميكني
به خواست هايت
به نداشته هايت
به جاي خالي هايي كه دلت ميخواهد پرشان كني
لبخند ميزني و غرق ميشوي در دنيايي ديگر
و به جاي خيره شدن به اتاق بي سر و ته
در اغوش كسي غرق ميشوي
و ميان همه نامردي ها دست هايش چه قدر برايت مردانه ميشود
نفس هايش ... نوازش هايش
اوج زنانگي تو .. اوج مردانگي او
چشم هايت را باز ميكني
باز همان اتاق بي سر و ته
باز همان جاي خالي
دستان يخ زده ي تو كه محاصره ات مرده اند
و اشفتگي موهايي كه حصرت نوازش اشفته شان كرده
دلت هميشه مشغول ميشود با ادم هايي كه نداريشان
اين ادم ها
اين ادم هايي كه گاهي درست نميشناسي شان
اين ادم هايي كه شايد درست تو را نميبينند
فكر كردن به همين هاست كه سركشي هايت را ارام ميكند
مثل مسكن
درد هايت را موقتي خوب ميكنند
اما براي هميشه كافي نيستند
امشب
زيادي مسكن خورده ام
زيادي ارام بخش تزريق كرده ام به باورهايم
و زيادي ارامم با اين همه درد
گاهي فكر ميكنم : كاش كسي جايي منتظرم بود